شهدا سال 61 -دفترچه شعر شهید مجید محمدزاده -تمنا
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد مجيد محمدزاده »
خواهم امشب من تو را در کلبه ویران خویش تابدانی خانهام جز کلبهای ویرانه نیست من برایت شمع باشم، لیک تو پروانهام حال بر خود بنگرم شمع است و آن پروانه نیست من تو را خواهم زبهرم ساقی و پیمانه باش تا که خواهم می خورم من هستم و پیمانه نیست این دل خونین من تنهاست یا رب تا به کی بهر این خونین دلم دلدار و یک جانانه نیست سینهام از اشتیاق روی تو سوزان چو شمع دارم امیدی فرستی دل که دل دردانه نیست کنج این...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد مجيد محمدزاده »
خواهم امشب من تو را در کلبه ویران خویش تابدانی خانهام جز کلبهای ویرانه نیست من برایت شمع باشم، لیک تو پروانهام حال بر خود بنگرم شمع است و آن پروانه نیست من تو را خواهم زبهرم ساقی و پیمانه باش تا که خواهم می خورم من هستم و پیمانه نیست این دل خونین من تنهاست یا رب تا به کی بهر این خونین دلم دلدار و یک جانانه نیست سینهام از اشتیاق روی تو سوزان چو شمع دارم امیدی فرستی دل که دل دردانه نیست کنج این...
شهدا سال 61 -دفترچه شعر شهید مجید محمدزاده -تنها
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد مجيد محمدزاده »
تنها می روم تنهاتر از تنها به راه خویش تنها میروم دنبال بخت خویش تنها میسرایم قصههای پوچ فردا را و هی میخوانم که تنهائی عجب دردیست من تنهاتر از مهتاب من تنهاتر از فریاد با شب قصه میگویم برای روشن هر صبح میگویم من تنهاتر از تنها بدون یار در صحرای خشک این شب تیره سرود درد و غم را باز می گویم برای باد و باران قصه میسازم برای شبنم و صبح و سحر پیمانه میسازم عجب دردیست تنهائی برای خویشتن گفتن برای خویشتن مردن و با خود هایوهو کردن برای خویشتن روئیدن سپس از ریشه...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد مجيد محمدزاده »
تنها می روم تنهاتر از تنها به راه خویش تنها میروم دنبال بخت خویش تنها میسرایم قصههای پوچ فردا را و هی میخوانم که تنهائی عجب دردیست من تنهاتر از مهتاب من تنهاتر از فریاد با شب قصه میگویم برای روشن هر صبح میگویم من تنهاتر از تنها بدون یار در صحرای خشک این شب تیره سرود درد و غم را باز می گویم برای باد و باران قصه میسازم برای شبنم و صبح و سحر پیمانه میسازم عجب دردیست تنهائی برای خویشتن گفتن برای خویشتن مردن و با خود هایوهو کردن برای خویشتن روئیدن سپس از ریشه...
شهدا سال 61 -دفترچه شعر شهید مجید محمدزاده -تولد
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد مجيد محمدزاده »
تولد ( برای امیر ) هوای خانه امشب نور باران شد کویر خانه از بودش گلستان شد رسید از راه طفل خرد و معصومی چراغ محفل و شمع شبستان شد همه خوشحال و خندان از ورود او که داخل در حریم اهل ایمان شد خدایا شکر امیر این طفلک شیرین در این دنیای پرغوغا چنین سالم به دامان شد قدمهایش مبارک، ملک او را خوش که آمد بر سر این سفره مهمان شد چنین گفتا ... امشب زخوشحالی رضائی داخل الطاف یزدان شد ((( گریان شوید زنده دلان شریف شهر دیگر بهار خسته...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد مجيد محمدزاده »
تولد ( برای امیر ) هوای خانه امشب نور باران شد کویر خانه از بودش گلستان شد رسید از راه طفل خرد و معصومی چراغ محفل و شمع شبستان شد همه خوشحال و خندان از ورود او که داخل در حریم اهل ایمان شد خدایا شکر امیر این طفلک شیرین در این دنیای پرغوغا چنین سالم به دامان شد قدمهایش مبارک، ملک او را خوش که آمد بر سر این سفره مهمان شد چنین گفتا ... امشب زخوشحالی رضائی داخل الطاف یزدان شد ((( گریان شوید زنده دلان شریف شهر دیگر بهار خسته...
شهدا سال 61 -دفترچه شعر شهید مجید محمدزاده -دریادلان
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد مجيد محمدزاده »
رهرو به حریم و کشتیبان خدا زاده طوفان و خشم موجها ما به دریای حقیقت میرویم زاده ابریم و رعد و شبنمیم موج و طوفان را گریز از خشم ما کوسهها شرمنده از عصیان ما هم به بر و بحر مردان رهیم در ره ایمان خود جان می دهیم سینه پرموج دریا راه ماست معنی عشق و شرافت کار ماست هم بدریای شرف موجیم موج رهروان قله اوجیم، اوج سینهمان گسترده چون پهنای بحر قهرمان توفنده چون فریاد ابر ساحل عشق و رهایی در کلام سرخ ماست آتشین عشق نهانی در پیام سرخ...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد مجيد محمدزاده »
رهرو به حریم و کشتیبان خدا زاده طوفان و خشم موجها ما به دریای حقیقت میرویم زاده ابریم و رعد و شبنمیم موج و طوفان را گریز از خشم ما کوسهها شرمنده از عصیان ما هم به بر و بحر مردان رهیم در ره ایمان خود جان می دهیم سینه پرموج دریا راه ماست معنی عشق و شرافت کار ماست هم بدریای شرف موجیم موج رهروان قله اوجیم، اوج سینهمان گسترده چون پهنای بحر قهرمان توفنده چون فریاد ابر ساحل عشق و رهایی در کلام سرخ ماست آتشین عشق نهانی در پیام سرخ...
شهدا سال 61 -دفترچه شعر شهید مجید محمدزاده -زندگی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد مجيد محمدزاده »
برای زنده ماندن وقت بسیار است و ما تنها اگر کوشیم تا بیداد شیطان را به هم ریزیم اگر دل را برای هوس بیهوده نفشاریم کلید درب هستی را برای خویش میآریم اگر خواهی که با عطر شقایقها شبات را صبح گردانی چرا با ساز هر ناکس به رقص آئی چرا دستات بخون رادمردان بیالائی بیا از کاخ نخوت زیر، با گلها قدم بردار و قلب خویش بر دریا بزن شاید کویر شهرک ما را پر از آب و علفسازی الا ای خارکن بر دست خود بنگر به داس قهر خود بشکاف قلب...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد مجيد محمدزاده »
برای زنده ماندن وقت بسیار است و ما تنها اگر کوشیم تا بیداد شیطان را به هم ریزیم اگر دل را برای هوس بیهوده نفشاریم کلید درب هستی را برای خویش میآریم اگر خواهی که با عطر شقایقها شبات را صبح گردانی چرا با ساز هر ناکس به رقص آئی چرا دستات بخون رادمردان بیالائی بیا از کاخ نخوت زیر، با گلها قدم بردار و قلب خویش بر دریا بزن شاید کویر شهرک ما را پر از آب و علفسازی الا ای خارکن بر دست خود بنگر به داس قهر خود بشکاف قلب...
شهدا سال 61 -دفترچه شعر شهید مجید محمدزاده -ستاره
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد مجيد محمدزاده »
به نجمه کوچک 7 ساله خواهرم نجمه ای ستاره مادر ای پاکی تو پاکی هر فریاد ای نجم ای ستاره کوچک دائی مجید را یادت هست؟ دائی مجید که ریش او را با دست میکندی وقتی که از سفر می آمد ای نجم، ای ستاره دختر انقلاب خورشید را برای تو بخانه خواهم آورد تا خانه پر زنور شود و روزی که میآیم دامانم خورشید است و دستهای تو به تمنا دراز تو بعد از آن چادر نماز را به سرت کن مقنعه را به صورت زن در کنار بیبی به نماز بایست الله اکبر دائی مجید رفت خورشید آورد الله...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد مجيد محمدزاده »
به نجمه کوچک 7 ساله خواهرم نجمه ای ستاره مادر ای پاکی تو پاکی هر فریاد ای نجم ای ستاره کوچک دائی مجید را یادت هست؟ دائی مجید که ریش او را با دست میکندی وقتی که از سفر می آمد ای نجم، ای ستاره دختر انقلاب خورشید را برای تو بخانه خواهم آورد تا خانه پر زنور شود و روزی که میآیم دامانم خورشید است و دستهای تو به تمنا دراز تو بعد از آن چادر نماز را به سرت کن مقنعه را به صورت زن در کنار بیبی به نماز بایست الله اکبر دائی مجید رفت خورشید آورد الله...
شهدا سال 61 -دفترچه شعر شهید مجید محمدزاده -شب زدگان
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد مجيد محمدزاده »
و بالیل افلا نعقلون در شب به دیده بیدار در شب به دیده عاقل در شب به دیده عاشق بنگر، عزیز شب آلوده در شب که موج موج سیاهی همراه با شهادت خورشید قربانی هدایت خلق از فجر تا غروب قربانی طلوع نور از بستر تباه سیاهیها بر مهد خاک سفره گسترده و ز بام روستای کوچک ما تا بام افلاک رنگ سیاه چون دل دیو کینه جو و آنجا به اوج خانه خورشید ستارهها چون کرمهای شب تاب سوسو میزنند تعقل نمیکنید خوب آرمیدهاید به پهنای دشت شب آسوده گشتهاید زفکر شب دراز اما دریغ کاین شب...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد مجيد محمدزاده »
و بالیل افلا نعقلون در شب به دیده بیدار در شب به دیده عاقل در شب به دیده عاشق بنگر، عزیز شب آلوده در شب که موج موج سیاهی همراه با شهادت خورشید قربانی هدایت خلق از فجر تا غروب قربانی طلوع نور از بستر تباه سیاهیها بر مهد خاک سفره گسترده و ز بام روستای کوچک ما تا بام افلاک رنگ سیاه چون دل دیو کینه جو و آنجا به اوج خانه خورشید ستارهها چون کرمهای شب تاب سوسو میزنند تعقل نمیکنید خوب آرمیدهاید به پهنای دشت شب آسوده گشتهاید زفکر شب دراز اما دریغ کاین شب...
شهدا سال 61 -دفترچه شعر شهید مجید محمدزاده -فریاد
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد مجيد محمدزاده »
به گرمی هرآن عشقی که جان را میکند سرشار میزنم هر خفته را فریاد با امیدی نو به آزادی و فردای پر از شادی گام میدارم به روی جمله پستیها به عشق آن شقایق آن گل لاله که برخیزد زامواج پر از خون شهادتها میدهم هر خفته را پیغام وقت کوچ است این زمان از خانه بتهای خون آشام میدهم هر خفته را پیغام ای رفیق ره بیا تا هر دو برگیریم فریاد انا الحق را و چون حلاج که دار خویشتن بر دوش خود آسوده میبرده قدم در راه بگذاریم میدهم هر خفته را...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد مجيد محمدزاده »
به گرمی هرآن عشقی که جان را میکند سرشار میزنم هر خفته را فریاد با امیدی نو به آزادی و فردای پر از شادی گام میدارم به روی جمله پستیها به عشق آن شقایق آن گل لاله که برخیزد زامواج پر از خون شهادتها میدهم هر خفته را پیغام وقت کوچ است این زمان از خانه بتهای خون آشام میدهم هر خفته را پیغام ای رفیق ره بیا تا هر دو برگیریم فریاد انا الحق را و چون حلاج که دار خویشتن بر دوش خود آسوده میبرده قدم در راه بگذاریم میدهم هر خفته را...
شهدا سال 61 -دفترچه شعر شهید مجید محمدزاده -قیامت
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد مجيد محمدزاده »
صدا اگر میدهم ای وای ای صد وای زمردان پلید جمله در وادی ز نامردی خصم دین و آزادی الا ای فوج گمراهان در مرداب گمراهی الا ای همرهان وحشت و ننگین رسوائی زمین یکروز خواهد مرد جهان یکروز خواهد مرد الا انسان ببین، بشنو چه میگویم و در دم چیست تو خواهی مرد چراغ عمرت ای انسان خاموش خواهد شد و تو با هر پلیدی، گمرهی در قبر میمانی ((( خدای کعبه ای یکتا ای معبود بی همتا ای مقصود انسانها خدا ای رب ابراهیم ای روزی ده عیسی خدای کعبه ای یکتا...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد مجيد محمدزاده »
صدا اگر میدهم ای وای ای صد وای زمردان پلید جمله در وادی ز نامردی خصم دین و آزادی الا ای فوج گمراهان در مرداب گمراهی الا ای همرهان وحشت و ننگین رسوائی زمین یکروز خواهد مرد جهان یکروز خواهد مرد الا انسان ببین، بشنو چه میگویم و در دم چیست تو خواهی مرد چراغ عمرت ای انسان خاموش خواهد شد و تو با هر پلیدی، گمرهی در قبر میمانی ((( خدای کعبه ای یکتا ای معبود بی همتا ای مقصود انسانها خدا ای رب ابراهیم ای روزی ده عیسی خدای کعبه ای یکتا...
شهدا سال 61 -دفترچه شعر شهید مجید محمدزاده -موجها
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد مجيد محمدزاده »
ترس ما چیست که ما دریائیم قامت ساحل و موجیم و چو موج در خروشیم همیشه، همه جا در همه وقت زاده عصمت دریاهائیم موجکوب همه کشتیهائیم پهنه آبی دریا همه پیکر ماست قامت موج نشانی ز بلند تن ماست ساحل عشق و رهائی به همه یاور ماست حالیا خوف نداریم که ما کوسهای بر همه دریاهائیم هان چه میگوید این ناو کثیف بردرازی پرامواج خلیج او چه میخواهد بر پهنه بیتاب خلیج چه خلیجی که همه پیکر ماست که خروش تن ماست که سرودش ره ماست نگذارید که ماهیگیران جنوب رهروان دریا پارو برگیرند نگذارید که...
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد مجيد محمدزاده »
ترس ما چیست که ما دریائیم قامت ساحل و موجیم و چو موج در خروشیم همیشه، همه جا در همه وقت زاده عصمت دریاهائیم موجکوب همه کشتیهائیم پهنه آبی دریا همه پیکر ماست قامت موج نشانی ز بلند تن ماست ساحل عشق و رهائی به همه یاور ماست حالیا خوف نداریم که ما کوسهای بر همه دریاهائیم هان چه میگوید این ناو کثیف بردرازی پرامواج خلیج او چه میخواهد بر پهنه بیتاب خلیج چه خلیجی که همه پیکر ماست که خروش تن ماست که سرودش ره ماست نگذارید که ماهیگیران جنوب رهروان دریا پارو برگیرند نگذارید که...
قبلي 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 94 95 96 97 98
99
100 101 102 103 بعدي